رد پای خدا

رد پای خدا

رد پای خدا

اندوهگین و دلتنگ لب ساحل رفت.خسته شده بود.

اشک ریزان خدارا صدا زد و به زانو افتاد.صدایی شنید.

صدا به او گفت:((برخیز و پشت سرت را نگاه کن.))

برخواست و پشت سرش را نگاه کرد.

ردپایی نورانی کنار ردپایخودش دید که بعضی جاها با ان یکی

شده بود.

پرسید:((این رد پا از ان کیست؟؟؟))

صدا گفت:((این رد پای خداست که همیشه با تو همراه بوده است و هنگام

سختی ها با تو یکی شده و تو را یاری کرده است.))

 

توجه:این مطلب از وبلاگ حریر سخن دزدیده شده.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده : danial | سه شنبه 28 آذر 1391 - 23:39 |